بسم الله الرحمن الرحیم
تن خسته و بی جانم مدت هاست دنبال گمشده ای میگشت ک ن نامی از او داشت و ن نشانی. نشستم ،بلند شدم ،گریه کردم ،آه کشیدم و باز گریه کردم نشانه گویی پیدا شدنی نبود …لحظه ها گذشت آنقدر گذشت ک دیدم سالها گذشته است ولی باز قرار نبود خبری از جانب یار به من برسد
و زندگی همچنان می گذشت …گوشه ای خلوت کردم و با خدای خود به سخن نشتم . آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه چه خدایی دارم من .ب تمام حرفهایم گوش میدهد. ن بین حرفهایم سخن میگوید و ن حرفهایم را به سخره میگیرد و ن طعنه ای و ن کنایه ای با خود گفتم چرا زودتر از این نیافتمش چرا گمشده ام را این قدر دیر یافتم جواب را خودم گرفتم .
خدا در خلوت هاست آنجایی ک دلی میلرزد آنجایی ک اشکی میریزد آنجایی ک نگاهی از شرم و حیا ب زیر افکنده میشود
و آنجایی ک نگاهی عاشقانه ب آسمان دوخته میشود . خدا در تنهایی هاست … در تنهایی های دل
تمام غصه هایم تمام رنج هایم تمام شکایت هایم راهمه را شنید و گفت العاقبه للمتقین …
و تمام آرامش همین است.